صراط

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

چه عواملی باعث رخداد مباهله گردید؟

17 دی 1392 توسط محمدي

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA :LatentStyles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />


ماجرای معروف مباهله میان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نصاری نجران در سال‌های آخر عمر پیامبر (صلی الله علیه و آله) است که به فرمان خداوند با نامه‌ای از سوی آن حضرت به مسیحیان آغاز شد.

نجران در لغت به معنای پاشنه‌ی در چوبی (محوری که در چوبی بر آن می‌چرخد) است و در اصطلاح جغرافیایی، نام منطقه‌ای در یمن می‌باشد. این سرزمین در کوهستان شمالی یمن به فاصله‌ی ده متری صنعا و اراضی آن متعلق به قبیله‌ی همدان بوده است. نام این سرزمین از نام نجران بن زیدان به سبأ بن یشجب یحرب بن قحطان گرفته شده است؛ زیرا او اولین کسی است که این منطقه را آباد کرده است. این منطقه همان مکانی است که براساس قول مشهور، داستان اصحاب اخدود در آن اتفاق افتاده است.2

نامه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به نصاری نجران

رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) پس از مکاتبه با سران جهان، نامه‌ای به اسقف اعظم (نماینده‌ی رسمی کلیسای روم در حجاز) نوشت و در آن نامه ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مضمون نامه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین است:

به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب! این نامه‌ای است از محمد، پیامبر خدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می‌کنم و شما را از پرستش بندگان نهی کرده و به پرستش خدا دعوت می‌نمایم. من شما را دعوت می‌کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد گردید. اگر دعوت مرا نپذیرفتید، باید به حکومت اسلامی جزیه بپردازید و در غیر این صورت، آماده‌ی نبرد باشید.3

کنفرانس نجران برای پاسخ به نامه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

اسقف اعظم، پس از مطالعه‌ی نامه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) اهمیت فوق العاده‌ی آن را به خوبی دریافت و به این نتیجه رسید که برای تصمیم‌گیری در چنین مسأله‌ای مهم با بزرگان فکری در جامعه‌ی نجران مشورت کند. در نجران سه نفر بودند که از مشاوران اولیه‌ی اسقف اعظم به شمار می‌آمدند. این سه نفر عبارت بودند از «شرحبیل واعد همدانی، عبدالله بن شرحبیل اصبحی، جبار بن فیض حارثی» که مقام شرحبیل از آن دو بالاتر بود. قبل از همه اسقف، سراغ شرحبیل فرستاد و او را برای مشورت فراخواند. هنگامی که شرحبیل آمد، اسقف اعظم نامه‌ی پیامبر را به او داد و پس از خواندن نامه، نظر او را خواست؛ شرحبیل گفت: «تو وعده‌ی خدای ابراهیم را درباره‌ی نبوت نسل اسماعیل می‌دانی و هیچ بعید نیست که محمد همان پیامبر موعود از نسل اسماعیل باشد. به علاوه اطلاعات من در مسأله‌ی نبوت، بسیار محدود است؛ بنابراین من در این باره نظری ندارم ولی اگر از امور دنیوی بود، نظر خود را درباره‌ی آن به تو می‌گفتم».4

پس اسقف اعظم با آن دو نفر دیگر هم مطرح کرد، اما از آنها هم همان پاسخ قبلی را شنید. او به خوبی می‌دانست که این مسأله با دین و دنیای مردم نجران ارتباط حیاتی دارد؛ زیرا اگر جنگ را می‌پذیرفت، مغلوب شدن نجرانیان قابل پیش بینی بود. چون مسلمانان به تازگی مکه را فتح کرده بودند و قدرت آنها بر همه مسلم بود و اگر اسلام را می‌پذیرفت، برای جامعه‌ی مسیحیت قابل تحمل نبود و از سوی مردم نیز مورد اعتراض قرار می‌گرفت و پرداخت جزیه هم پذیرش ذلت بود، چون به نوعی تحت پرچم اسلام قرار می‌گرفتند. سرانجام شورا نظر داد که هیئتی به عنوان نمایندگان نجران به مدینه برود و از نزدیک با محمد تماس بگیرد.

حرکت کاروان به سوی مدینه

از آنجا که این سفر، مهم و سرنوشت ساز بود، افراد شرکت کننده‌ی آن نیز باید افرادی مهم و برجسته می‌بودند. بدین ترتیب، اسقف اعظم، دو تن از بزرگان به نام «سید و عاقب» به همراه 14 نفر از نصاری نجران – که مورد احترام مردم نجران بودند- و هفتاد نفر از اشراف بنی الحارث برای سفر انتخاب شدند.5 در میان این گروه، 14 نفر و در میان این 14 نفر، سه نفر بودند که سمت ریاست و بزرگی سایرین را داشتند و مورد احترام مسیحیان آن زمان بودند.6 این سه نفر همان طور که ذکر شد عبارتند از عاقب، سید و اسقف.

به هر صورت، کاروان نجرانیان، راه خود را به سوی مردم مدینه در پیش گرفت. هیئت نمایندگی با لباس‌های فاخر، در حالی که انگشترهای طلا بر دست و صلیب بر گردن داشتند، وارد مدینه شدند و یکسره به مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) رفتند. با این که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با کلیه‌ی هیئت‌های اعزامی مدینه با چهره‌ی باز روبرو می‌شد، این بار آثار ناراحتی در چهره‌ی او آشکار بود و با آنان صحبت ننمود و علت آن بر کسی معلوم نبود. این برخورد پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم نجرانیان و هم مسلمانان را شگفت زده کرده بود و این عکس العمل پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای مسیحیان بسیار سنگین آمد و با ناراحتی از امتناع آن حضرت در تکلم با آنان، برخاستند و از خدمت حضرت بیرون آمدند و سراغ عثمان و عبدالرحمن ابن عوف رفتند و از آنها راه چاره خواستند.

علت این که نجرانیان به سراغ این دو شخص رفتند، این بود که عثمان و عبدالرحمن بن عوف، قبلاً با اهل نجران ارتباط داشتند و کاروان تجارتی به نجران می‌فرستادند. از این رو مسیحیان در بین اعراب مدینه؛ تنها با این دو نفر آشنایی داشتند. بنابراین ابتدا به این دو مراجعه کردند. آن دو نفر اظهار داشتند که باز کردن این گره به دست علی بن ابیطالب (علیه السلام) است. وقتی هیئت به علی (علیه السلام) مراجعه و ماجرا را بیان کردند، علی (علیه السلام) در پاسخ آنان چنین فرمود: «شما باید لبای‌های خود را تغییر دهید و با وضع ساده، بدون زر و زیور به حضور حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بروید و در این صورت، مورد احترام و تکریم قرار خواهید گرفت».7

بار دوم وقتی که اعضای هیئت نمایندگی به حضور رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) رسیدند، وضع خود را عوض کردند و با لباس‌های ساده و بدون انگشتر طلا شرفیاب شدند و در این نوبت با چهره‌ی گشاده و حسن استقبال پیامبر (صلی الله علیه و آله) روبرو گشتند. قبل از آغاز مذاکر، اجازه خواستند که در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) در برابر دیدگاه مسلمانان رو مشرق بایستند و نماز بخوانند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز در آن شرایط با انجام مراسم آنان موافقت کرد و پس از به صدا درآمدن ناقوس، برخاستند و به سوی مشرق ایستادند و نماز خواندند.8

بعد از خواندن نماز، مناظره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله) با نجرانیان آغاز گردید. پیامبر (صلی الله علیه و آله) رو به سید و عاقب فرمود: «من شما را به آیین توحید و پرستش خدای یگانه و تسلیم در برابر اوامر او دعوت می‌کنم». سپس آیاتی چند از قرآن را برای آنان خواند. مسیحیان گفتند: ما قبل از تو مسلمان بوده‌ایم. حضرت فرمود: «دروغ گفتید، سه چیز مانع اسلام شماست (به سه علت نمی‌توان شما را مسلمان نامید): صلیب را عبادت می‌کنید، گوشت خوک می‌خورید و خدا را داری فرزند می‌پندارید (عیسی را فرزند خدا می‌دانید)». آنگاه بحث بر سر بندگی یا الوهیت حضرت عیسی (علیه السلام) آغاز شد. آنان به اتکای معجزات آن حضرت مانند زنده کردن مردگان، خبر دادن از غیب، شفای بیماران و به ویژه تولد او بدون داشتن پدر، او را خدا معرفی می‌کردند. در حالیکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بر بشر بودن او تأکید داشت. بحث در این باره به درازا کشید و آنان بشریت حضرت عیسی را نپذیرفتند.9

در همین لحظه وحی الهی نازل شده و آیه‌ی یاد شده در زیر که در بر گیرنده‌ی پاسخ استدلال می‌باشد، فرود آمد و آن این که: «کیفیت آفرینش عیسی، مانند آفرینش آدم است که او را از خاک آفرید، آنگاه به او گفت: باش! او نیز وجود یافت». (آل عمران، 59) یعنی اگر دوشیزه بودن مریم نشانه‌ی فرزند خدا بودن عیسی است، پس باید درباره‌ی آدم نیز این سخن را گفت؛ زیرا او نیز بدون وجود والدین، پا به عرصه‌ی گیتی نهاد.10

ideWhenUsed="false"…" data-path="../../plugins/share_plugin/img/">
مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: مباهله لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

صراط

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مباهله

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس